روز بد

اه اه اه از خودم خیلی بدم اومده ...امروز فقط توی جام چرت زدمو غصه خوردم و همه ناکامیها و بدبختیهای زندگیم یادم می اومد...میدونم تا خودم یه تکونی به خودم ندم خدا هم کاری نمیکنه...اما انگاری بیشتر دوست دارم غصه بخورم...دیشب مامانم زنگ زد خیلی زور زدم تا گریه نکنم...این بی پولی هم شده مزید بر علت...یه خرید ساده هم نمیتونم برم ...از همسری هم پول نمیگیرم یعنی عادت ندارم حتی از بابا هم اون موقع ها که خونه بودم پول نمیگرفتم همش خودش میداد.البته همسری هم همیشه هرچی باشه میده اما این روزا اوضاع مالی یکم درامه ...چنتا خرج قلمبه داریم و از طرفی هه هردوتامون فعلن بیکاریم دلم هم نمیاد با این اوضاع و احوال برم کلاس تازه میدونم با این کلاس رفتنا حالم خیلی بهتر نمیشه... همسری داره یه کتاب ترجمه میکنه میگه اگه چاپ بشه خیلی خوبه نمیدونم ایشالا خوب باشه برامون...خلاصه اینکه اصلن حالم خوب نیست...کاش یه جوری خوب بشم!میدونم که نباید اینقد موج منفی بدم اما دوست دارم تا ته این حس منفی برم پدرپدرسوخته خودمو دربیارم...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد