درد بی درمون

نمیدونم این مرض نه چندان جدید که دچارشم کی قراره آمپولش اختراع بشه

این درد بی درمون که از سرطان مخچه و ورم حنجره خطرناکتره مازوخیسم و یا خود آزاری کاریست یعنی مثلن باید یه کاری رو انجام بدی اما عمدن انجام نمیدی و دائم خودتو آزار میدی که حتمن فردا میرم سراغشو..... واین فردا از دو ماه دیگه نزدیکتر نیست و از اونجایی که قانون چهارم نیوتون میگه وقتی از صاحبکارت فرار میکنی حتمن موقع سوار شدن تو خط واحدی که اصلن انتظارشو نداری حتمن خواهی دیدش و اون هم به تعدادی که از شدت خجالت پرپر بشی....الان من کاملن پرپرم...از صبح خودمو به صندلی دوختم و از خودم هزار بار قول گرفتم که این پوشش گیاهی پارکهای پروژه رو حتمن تموم کنم...ههههههههههههههههههههه (این ندای درونم بود ! )این حامد بیچاره که دیگه حالش به هم خورد از بس با این بیماری من مدارا کرده؛هرچند قضای الهی هم کاملن با این موضوع فیت شده است.مثلن ۴روز پیش تصمیم کبری و صغری و ....گرفتم کارمو تموم کنم منم تموم مواد لازمه رو جمع کردم با خودم بردم سرکار تا برگردم خونه تخت گاز انجامش بدم...حامد:میای بعد از ظهر بریم تا نیشابور  من : نه کارام مونده  حامد: زود میایم ۳ ساعته...من : باشه .بعدش هنوز وسط راه بودیم که ماشین گفت قروووووووومب و خراب شدو موتورشو پیاده کردن خلاصه بعد از چند ساعت سگ لرز زدن تو اون هوا برگشتیم و همه وسایل لازمه پشت ماشین حامد اینا وسط جاده جا موند و تا به دست من رسید ۳ روز طول کشید ! اینم از تصمیم مصمم.

اون یکی پروژه شرکت با اداره منابع طبیعی تموم شد و تقریبن بیکار شدم آه ه ه ه ه ه ه هه

وضعیت کاری:

وضعیت روحی - روانی:

وضعیت عاطفی با همسر :

اشتها به غذا:

نمیدونم من افسردگی میگیرم میخورم  خوشحالم میخورم  بیحالم میخورم  با حالم میخورم!!!!

هنوز ما منتظریم ببینیم حامد آخرش با این همه مصاحبه و آزمون قراره دانشگاه قبول بشه یا نه؟ تازه کجاش دیگه خدا رحم کنه خودش که میگه : دختر بندری تو چقد نازی!!!اهل آبادان یا که اهوازی!!!

الان حامد با حاج آقا رفتن زیارت ؛من اینجا نشستم و نمیدونم چند باره که این آهنگ هایده روگوش میدم که :

(( ...برات یه ساغی شدم شراب و مستی شدی  تاب و تب قلب من تمام هستی شدی))

نمیدونم اما فکر میکنم گاهی واسه من این طوره که یه آهنگ یا یه شعر کاره یه دنیا معنویت و میکنه.