زمانی برای بودن زمانی برای نبودن

من به دنیا بدنیا آمدم ...روزی که تو مقرر داشتی ؛ یه جای خالی واسه من در نظر گرفته بودی یه جای خالی که فقط من میتونستم داشته باشمش یه نقش کوچولو که واسه من در نظر داشتی و حتی میدونستی من چجوری میتونم وباید این نقش رو اجرا کنم...اینو تو از هزار هزار سال پیش میدونستی و همینطور سالها گذشت و حلقه های زنجیر کنار هم چیده شدن و من اومدم ؛من باشم یا نباشم چرخ هستی پنچر نمیشه اما تو میخواستی که باشم ...به من وحضورم فکر کرده بودی.

ممنون به خاطر این ...

.

.

.حامد بالاخره شیرازی شد!خودش که راضیه ومن حالا بعد از این همه تقلا کردن واسه کار و پیدا کردن یه موقعیت نسبتا خوب کاری دیر یا زود باید برم شیراز.

.

.

.چقد دلم میخواد دامن چین چینی بپوشم برم یه جایی که باد بیاد زیاد؛ بعدش برقصم برقصم برقصم اون قد زیاد که  باد بشم... ابر شم برم تو آسمونا اصلن این من نیستم خودشه خود خدا که دوست داره گاهی یه جایی که باد بیاد خیلی زیاد برقصه پس انسان رو آفرید.!